این (كابینت) را در اتاق بزرگتری قرار دهم. اما كابینت خیلی سنگین بود و خانم گرین خیلی قوی نبود. او پیش دو تا از همسایههایش رفت و گفت: لطفا كابینت را برای من حمل كنید. بعد او رفت تا برای آنها چای درست كند.
آن دو مرد آن كابینت سنگین را از اتاقخواب خانم گرین بیرون آورند و به سوی پلهها رفتند. یكی از آنها در جلوی كابینت بود، و دیگری در پیشت كابینت. آنها برای مدت طولانی (كابینت را) هل دادن و كشیدند، و سپس كابینت را زمین گذاشتند.
یكی از مردها به دیگری گفت: خوب، ما كه نمیتوانیم كابینت را به بالای پله ها ببریم.
مرد دیگر گفت: بالای پلهها؟ مگر نمیخواهیم آن را پایین ببریم.